در اغوش مرگ
صحنه ی دلخراشی بود بیش تر خونه ها خراب شده بودن.....
ریوما_اونجا رو
ساینا_کجا رو
ریوما_اونجا...ایجی داره میاد...
ساسکه ترمز زد و شیشه رو داد پایین.
ایجی_سلام پس شوسوکه کجاس...
ساینا_مگه پیش تو نبود...
ایجی_قرار بود بیاد پیش شما
ساینا_افتضاحه
_یعنی الان تو جنگله...وای نه....
ایجی_فک فکولم اما خودش برمیگرده.....
قیافه های ما رو که دید گفت_البته....شاید....شایدم نه....
_خوب دو سه نفر برن دنبالش
ریوما_دو سه نفرو خوب اومدی یعنی من و ساسکه ایتاچی دیگه...
_خوب چهار نفر ایجیم باهاتون میاد
ایجی_نه.....
_من و ساینا پیاده میشیم
ساینا_دقیقا
ریوما_خوب بود میذاشتیم تو همون جنگل میموندی
_حالا که نذاشتین....فعلا......
ماشینشون که رفت ما هم راه افتادیم از وسط خونه های خراب شده رفتیم ویلا.
رفتیم بالا تا لباس عوض کنیم.همه ی خونه ها و ویلاهای اطراف یا اسیبای خیلی جدی دیده بودن یا کاملا خراب شده بودن اما اینجا فقط سقفش یه مقدار خیلی کم ریزش کرده بود کهمیشد تعمیرش کرد.اما از شانس معرکه ی من دقیقا سقف اتاق من ریزش کرده بود.
لباسامو عوض کردم و اومدم پایین.طبق معمول لباس پوشیدنش حوصله دار بود.نشستم رو کاناپه تا بیاد.یه 10 دقیقه بعد اومد پایین.
ساینا_چیزی نداری واسه جمع کردن اگه داری پاشو جمع کن اینا که اومدن باید بریم.
_نه ندارم خودمم و گوشیم.
ساینا_چه تفاهمی...
_اوهوم...
گوشیش زنگ خورد و پاشد رفت اونور سالن.
دوساعت بعد 5 تاشون با قیافه های توهم اومدن تو
...ادامه دارد...
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: